آثار روانی جنگ اوکراین
جنگ یک فاجعه بزرگ و بی نظیر است. جنگ یک بحران، ساخته دست خود بشر است. عارضه و سانحه طبیعی نیست و می توان از وقوع آن پرهیز و جلوگیری کرد.
هیچ جنگ ضروری و خوب هم وجود ندارد. جنگ همواره زور آزمایی بین رهبران و در نهایت ناظر بر منافع اقتصادی و سیاسی است. جنگ در فرآیند تاریخی خود ستیزی بر سر قلمرو و با هدف توسعه طلبی است.
پیامدهای جنگ نه قابل پیش بینی و نه قابل اندازه گیری است. همچون آتشی است که هر گاه شعله ور شود خشک و تر را می سوزاند و هرگز برنده ای ندارد.
عوارض روانشناسانه جنگ
آیا میدانید بر اساس آمار سازمان جهانی، اختلالات روحی – روانی تا سال ۲۰۳۰ دومین رتبه را در بین تمام بیماری ها را خواهد داشت ؟
نکته تامل برانگیز تر این جاست که، افراد ساکن در مناطقی که جنگ را تجربه کرده اند، ۵ برابر بیشتر احتمال ابتلا به اضطراب و افسردگی در آنها دیده شده است.
جنگ مهمترین عامل ترس و اضطراب است.
جنگ به عنوان یکی از پر استرس ترین رویدادهای زندگی است که تحول و دگرگونی های عمیق روانی- اجتماعی و جسمانی را برای فرد به دنبال دارد.
تصور گرفتار شدن در دست دشمن و سلب آزادی و شروع زندگی همراه با فشار و ترس از کشته شدن، پر فشار ترین و رنج آورترین دوران زندگی برای افراد می باشد.
در ابتدای شروع جنگ افراد با تصوراتی نظیر دل کندن از همه تعلقات فردی مثل جدایی از خانواده و دوستان به دلیل کشته شدن احتمالی در جنگ و یا عدم اطلاع از آینده و نحوه برخورد دشمن در صورت اسارت، موجب می شود که این آثار روانی چنان فوق العاده جلوه نمایند که تعادل روانی افراد را دچار آشفتگی شدید نماید.
تردیدی نیست که جنگ ترس آفرین و وحشتناک و مخرب روح و روان است. جنگ ها ی مدرن با گرز و شمشیر پیش نمی روند. اکنون دیگر از بمب های مخرب و سنگین و موشک های هوشیاری استفاده می شود که وقتی فرود می آیند زلزله ایجاد می کنند. هواپیماهای فوق صوت و رادارها و ماهوارهها، دست در دست هم، نابودی منطقه مورد درگیری را تضمین می کنند. جنگ به شدت ترس و وحشت ایجاد می کند و ترس به اضطراب و اختلال خواب و مهمتر از همه به عارضه پی تی اس دی منجر می شود. پی تی اس دی، یک عارضه بسیار سخت است که درمان آن با دارو به تنهائی ممکن نیست و روان درمانی ویژه خود را می طلبد.
آثار روانی جنگ برای سال ها باقی می ماند و یک حادثه بزرگ و تاریخی است که همواره در ذهن و ضمیر نسل ها به جای می ماند. جنگ اعتماد انسان به انسان را تضعیف می کند و کینه های دیرینه و ماندگار به جای می گذارد. در طول جنگ جنایت های بسیار اتفاق می افتد و کنوانسیون ها و قراردادهای جهانی را زیر پا می گذارد.
درگیری و خشونت مسلحانه، ساختارهای اجتماعی را مختل ساخته و جمعیت غیرنظامی را در معرض فشارهای شدید روانی قرار داده است. پژوهش جهانی در سال ۲۰۱۵ نشان داد که ارتباط مستقیم بین جنگ و اختلالات روانی مانند افسردهگی و اضطراب وجود دارد. بیشتری از افراد که در معرض حوادث جنگی و خشونتهای بالقوه قرار گرفتهاند، به نوعی به پریشانی روانشناختی دچار شدهاند. یافتههای پژوهشهای جهانی نشان میدهد که ۱۵-۲۰ درصد از جمعیت مبتلا به بحران، دچار اختلالات روانی خفیف تا متوسط، مانند افسردهگی، اضطراب و اختلالات استرس پس از سانحه (PTSD) میشوند و ۳-۴ درصد دچار اختلالات روانی شدید، مانند روانپریشی، افسردهگی و اضطراب ناتوانکننده میشوند که بر توانایی عملکرد و زندهماندن آنها تأثیر میگذارد. اگر این آسیبها به طور درست شناسایی نشود و مورد توجه قرار نگیرد، ممکن است سلامت روانی و سلامت اجتماعی طولانیمدت، هر دو در معرض خطر قرار گیرد.
نتایج دو پژوهشی که در مورد اثرات روانی جنگ افغانستان در سالهای قبل انجام شده، بیانگر اثرات ناگوار جنگ و درگیری بالای صحت روان بوده و سبب افزایش بیماری روانی شده است.
یکی از این پژوهشها روی ۷۹۹ تن که بالاتر از ۱۵ سال سن داشتهاند، صورت گرفته است. این پژوهش نشان میدهد که ۶۲ درصد از پاسخدهندهگان حداقل چهار رویداد «تروما» را طی ده سال گذشته تجربه کردهاند. علایم افسردهگی در ۶۷٫۷ درصد از پاسخدهندهگان، علایم اضطراب در ۷۲٫۲ درصد و اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) در ۴۲ درصد افراد شامل در این پژوهش دیده شده است. معلولان و زنان از وضعیت بهداشت روانی ضعیفتری برخوردار بودند و بین وضعیت بهداشت روانی و حوادث آسیبزا، رابطهی معناداری وجود داشت. استراتژیهای مقابلهای شامل اعمال مذهبی و معنوی بود.
پژوهش دوم برای تخمین شیوع علایم روانپزشکی، شناسایی منابع مورد استفاده برای حمایت عاطفی و عوامل خطر و ارزیابی پوشش فعلی نیازهای اساسی در ولایت ننگرهار انجام شد. حدود ۱۰۱۱ تن که بالاتر از پانزده سال سن داشتند، به پرسشهای این پژوهش پاسخ دادند. تقریباً نیمی از مردم حوادث آسیبزا را تجربه کرده بودند. علایم افسردهگی در ۳۸٫۵ درصد پاسخدهندهگان، علایم اضطراب در ۵۱٫۸ درصد و PTSD در ۲۰٫۴ درصد مشاهده شد. رقم بالای علایم با تعداد بیشتری از حوادث آسیبزای تجربهشده، همراه بود. رقم زنان از مردان بالاتر بود. منابع اصلی حمایت عاطفی دین و خانواده بودند.
در شرایط درگیری یا پس از درگیری، مانند انفجار و حملات گروهی تروریستی و انتحاری که در حال حاضر در افغانستان جریان دارد، اولویتهای سازمان بهداشت جهانی، نهادهای امداد رسان و دولت افغانستان این است که برنامههایی را برای محافظت و بهبود سلامت روان و بهزیستی روانی – اجتماعی مردم روی دست بگیرند. در شرایط حاضر، مراقبتهای بهداشت روان میتواند بخشی از پاسخهای انسانی و کمکرسانی به حساب آید. از آنجایی که جمعیتهای آسیبدیده در معرض خطر افزایش اختلالات روانی و پریشانی روانشناختی قرار دارند، بیتفاوتی نهادهای اجتماعی و حمایتی میتواند ظرفیت محلی را برای پاسخگویی به شدت تحت فشار قرار دهد و در مناطقی که گروههای امداد رسان محلی وجود نداشته باشد و یا ساختار این نهاد ضعیف و ناتوان باشد، آسیبپذیری جمعی را افزایش میدهد