برای بزرگ کردن تصویر روی آن کلیک کنید

ریشه های رفتار انسان


 انسان موجودی اندیشمند و حساس است. رفتار انسان همه جا و در همه میدان ها از الگوی ثابتی پیروی می کند. بی تردید به سختی می توان همه رفتار و کردار انسان را در قالبی روشمند، قابل پیش بینی و ثابت تحلیل نمود. انسان قادر است با استفاده از اراده و تخیل خود بر خلاف میل و آرمان و آموزه هایش عمل کند اما خوشبختانه رفتار غیر ناهنجار انسان بیشتر استثناء است تا قاعده. آنچه که امروز رفتارشناسان جهان بر سر آن وحدت نظر دارند این است که اندیشه انسان موجب بروز احساس می شود و احساسات او به رفتارش در آن زمان مشخص منجر می شود. به این ترتیب می توان اندیشه ، احساس و رفتار انسان را در یک رابطه دوجانبه در تصویرسمت راست این متن مشاهده نمود.
در انسان، فکری ایجاد می شود و این فکر بلافاصله به یک احساس راه می برد که در مرحله بعدی موجب رفتاری متناسب و مرتبط با آن احساس می شود. مثال: شما در یک جنگل مشغول راه رفتن هستید. یک مار می بینید. ابتدا فکرا این که :" مار یک موجود خطرناک است" در ذهن شما شکل می گیرد و این اندیشه به احساس خطر مرگ تبدیل می شود. احساس خطر یک احساس ترس است که به دو نوع رفتار متفاوت منتهی می شود. یا شما به مار حمله می کنید و آن را می ترسانید یا می کشید، و یا فرار می کنید( از آن اجتناب می ورزید) بنا بر این خطرناک بودن مار(اندیشه) به ترس (احساس) و فرار (رفتار) منجر میشود
اگر کسی را قابل دوست داشتن بدانید(اندیشه) به او مهر می ورزید(احساس) و سپس برای نزدیک و همدم شدن با اوتلاش می کنید(رفتار). باید توجه داشت که رفتار به نوبه خود روی اندیشه و احساس تاثیر می گذارد. مثلا بعد از فرار، ترس از بین می رود و بعد از مدتی درک ما از این که مار خطرناک است قدری تنظیم می شود.
گاه اندیشه انسان موجب زایش انگیزه می شود و انگیزه ما منشاء عمل مستمر و دراز مدت خواهد شد. مثلا درک این که آینده ما در گروی تحصیلات است به ایجاد انگیزه برای درس خواندن منجر می شود و مدرسه رفتن رفتاری است که ریشه در انگیزه و احساس ما دارد. سمت و سوی اندیشه و ماهیت آن می تواند در ما رفتار مثبت یا منفی ایچاد کند.
 اندیشه منفی به احساس منفی و احساس منفی به رفتارمنفی تبدیل می شود. فکر منفی در مورد یک فرد موجب احساس روی گردانی می شود و احساس منفی موجب دوری ما از او می شود.
در اینجا به آبشخور و درست و غلط بودن اندیشه کاری نداریم. چون یک اندیشه می تواند به غلط تکوین یافته و لذا احساسی نادرست ایجاد کرده باشد. در آنجا دیگر وارد حوزه اخلاق و فلسفه و جامعه شناسی می شویم که قدری با علم رفتارشناسی زاویه دارد
مثلث اندیشه، احساس و رفتار به ویژه در دوران کودکی که موسم تکوین شخصیت انسان است اهمیت اساسی و حیاتی پیدا می کند. ریشه بسیاری از ناهنجاری های رفتاری انسان در همین دوران کودکی (یک تا 6 سالگی ) نهفته است
در سیر تکوین رفتار انسان عوامل فراوانی درگیر هستند و جدل قدیمی که بین بیولوژیست ها، روانشناسان و جامعه شناسان برسر ماهیت و تحلیل رفتار انسان وجود داشته هنوز هم ادامه دارد و نقش عوامل ژنتیکی، خانوادگی و اجتماعی همچنان مورد بحث و رای زنی است