کودکان بازنده اصلی جدائی ها

جدائی گاه بی دلیل و زمانی اجتناب ناپذیر است. دلایل جدائی هرچه که باشد ریشه در شناخت نادرست در آستانه ازدواج و گزینش های شتاب زده در آغاز زندگی مشترک دارد. دوانسان همدیگر را ملاقات می کنند. جرقه ای از دلدادگی ویا جاذبه عاطفی به وجود می آید و میل درونی برای دوستی، ایجاد رابطه و نهایتا ازدواج به وجود می آید.

گاه روند معمولی برای رسیدن به ازدواج و زندگی مشترک طی نمی شود. در جوامع مدرن با سطح دانش و آگاهی بالا معمولا یک روند عمومی تا رسیدن به مرحله ازدواج طی می شود. یعنی دو انسان ابتدا با هم آشنا می شوند و سپس این آشنائی به یک دوستی پایدار منجر می شود. در دوران دوستی علاقه ها، شیوه زندگی، فلسفه عمل در انتخاب همزیست،میزان سلامتی روحی و جسمی، سوابق فرد، تحصیلا و توانمندی هایش، دیدگاه او نسبت به جنبه های مختلف زندگی از جمله داشتن یا نداشتن فرزند، اشتیاق به روابط اجتماعی و ملاقات دیگران و غیره شناسائی می شود. با شناسائی آگاهانه و دور از شتاب زدگی به این پرسش پاسخ داده می شود که شباهت ها و تفاوت های من و طرف مقابلم تا کجاست. اگر تفاوتی وجود دارد چقدر عمیق و تا کجا برطرف شدنی است. آیا میزان تحصیلات و سطح درآمد و تبار خانوادگی من با همزیست آینده ام مشابه و همسان است؟

اگر روند طبیعی و آگاهانه گزینش همزیست طی نشود این تهدید وجود دارد که مشکلات واختلافاتی که در آغاز رابطه پنهان بوده اند، خود را در ادامه رابطه نشان داده و مسیر ادامه زندگی مشترک را مسدود و آن را با مشکلات سخت و نهایتا با بحران مواجه سازند.

طلاق در بسیاری از موارد و مواقع ضروری است و زوجین ناگزیر به قبول این امر هستند. ولی در اغلب موارد جدایی ها در نتیجه توقعات بیجای احساسی، اقتصادی و عاطفی زوجین از همدیگر، سوءظن و بدبینی بی مورد، نداشتن صبر و گذشت در زندگی، حسادت بیش از حد زن و شوهر، پرخاشگری و تندخویی زن یا مرد و غرور و خودخواهی بی مورد صورت می گیرد.

بدیهی است درگیری های خانوادگی و مشاجره های پدر و مادر در حضور فرزندان، تأثیرات روحی شدیدی بر كودكان و نوجوانان ناظر بر صحنه می گذارند و در رفتارهای پرخاشگرانه كودكان و نوجوانان اثر مزمن بر جای خواهد گذاشت. به طور كلی كودكان و نوجوانان مرگ پدر و مادر خود را راحت تر از طلاق آنان پذیرا هستند، در فوت پدر و مادر پیوندهای عاطفی، شخصیتی و احساسی و رشته های ارتباط روانی گسسته نمی شود یا كمتر سست می شود و افسردگی و ملال، كوتاه مدت و زودگذر است. در حالی كه آثاردرازمدت طلاق در پسران و دختران بیشتر است و مشكلات بزرگی در تشكیل خانواده به وجود می آورد.

در باره مشکلات مربوط زندگی مشترک و چالش ها و دشواری های آن می توان فراوان نوشت اما مایل هستم در این نوشتار کوتاه به آسیب هائی جدائی بر فرزندان وارد می کند اشاره و مبحث اصلی را به این موضوع محدود کنم.

نه ازدواج به انتخاب و اختیار فرزندان صورت می پذیرد و نه جدائی

فرزندان محصول طبیعی ازدواج هستند. فرزندان نه تصمیم گرفته اند به دنیا بیایند و نه در انتخاب پدر و مادر خود نقشی داشته اند. در آستانه دواج پدر و مادر اما این امکان را داشتند که بهترین و پدر و بهترین مادر را برگزینند. منظور از "بهترین" در حیقیت " شایسته ترین" است. یک پدر و مادر شایسته در قبال فرزندان، تربیت، آموزش و آینده آنان احساس مسئولیت می کنند

هرگاه ازدواج بدون شناخت کافی، صرفا احساسی و بدون دادن زمان کافی به پروسه آشنائی صورت بگیرد، دیر یا زود به جدائی منجر می شود. اینجاست که فرزندان باید بهای ندانم کاری، شتاب زدگی و سهل انگاری والدین شان را بپردازند. کودکان دوست دارند که خانواده کامل و کانون آن گرم و لبریز از عشق و محبت باشد. بچه ها بعد از یک روز فشرده و پر استرس در مدرسه یا مهد کودک می خواهند هنگامی که به منزل بر می گردند با روی گشاده و شاد و آغوش گرم والدین روبرو شوند. فرزندان با توجه به ذخیره ذهنی محدوی که دارند نمی توانند شاهد ناهنجاری های رفتاری والدین، تنش ها، درگیری ها و پرخاشگری ها باشند. فرزندان از درگیری و اختلاف والدین به شدن رنج برده و تقریبا همیشه فکر می کنند که گناه اختلافات والدین بر دوش آنهاست.

جدائی ها به ندرت دوستانه و ساده و با سلام و صلوات صورت می گیرد. معمولا هر طرف رابطه تلاش می کند خود را بی گناه و صاحب حق جلوه دهد و در برخورد با خویشاوندان خود در صدد بر می آید که پشتیبانی اطرافیان را جلب و تصمیم خود در جدا شدن از شریک زندگی را موجه و اجتناب ناپذیر جلوه دهد. جدائی ها عموما با تخاصم، تشنج و ترور شخصیت همراه هستند. این را علاوه بر کارهای تحقیقی که در جهان و ایران صورت گرفته، تجربه های بالینی نگارنده هم تأیید می نماید.

در دوران جدائی

جدائی معولا محصول یک دوره نسبتا طولانی دعوا و درگیری و جنگ اعصاب است و در این دوران فرزندان در یک ناهنجاری روحی و روانی قرار گرفته و زندگی را می بازند. در خانواده ای که درگیری فرواوان است، آرامش و امنیت و شادی و خلاقیت جایی ندارد. فرزندان به شدت از دعواهای خانوادگی رنج می برند و به ویژه اگر این موضوع به بیرون از خانواده درز کند موجب سرافکندگی نوجوانان در میان همسالان می شود. این سرافکندگی به نوبه خود اعتماد به نفس نوجوانان را کاهش می دهد.

بعد از جدائی

تأثیرات طلاق در فرزندان را می توان به ترتیب زیر طبقه بندی كرد:

یک ـ ایجاد زمینه های وسواس در دختران و پسران

دوـ بروز افسردگی در كودكان و نوجوانان

سه ـ به وجود آوردن زمینه های اضطراب:  در نوجوانان حالتی شبیه به احساس ترس، نگرانی و تشویش به وجود می آید. در این بیماری علائم بیم از آینده در رفتار نوجوانان مشهود است. نوجوان با توجه به سستی مبانی خانواده ازفکر کردن در مورد برنامه ریزی مدون برای حركت های دسته جمعی و گروهی وحشت دارد

چهارـ ایجاد روحیه پرخاشگری و عصیان در نوجوانان:  این عارضه نتیجه محرومیت های مداوم از مهر و محبت والدین است. در این نوع بیماری چون نوجوان امكان مذاكره حضوری و مستقیم و متقابل با پدر و مادر خود را نمی یابد و از طرفی پرسش های خود را بی جواب می بیند، روحیه عصیان و پرخاشگری در او به وجود می آید. رفتارهای پرخاشگرانه در اعمال و گفتار نوجوانانی كه خانواده های آنان از همدیگر جدا شده اند كاملاً مشهود است

پنج ـ بی قراری: این بیماری با شدت و ضعف در نوجوانان خانواده هایی كه شاهد جدایی پدر و مادر خود بوده اند مشاهده می شود. حالتی كه فرد در مقابل هرگونه عامل استرس آور داخلی یا بیرونی، تحریك پذیر است یعنی حتی در مقابل محرك های ضعیف عكس العمل شدید نشان می دهد.

شش ـ حسادت، سوءظن و سماجت:  در نوجوانان خانواده هایی كه والدین آنها از هم جدا شده اند این حساسیت ها دیده شده است. این گروه از نوجوانان در مقابل همراهان و همسالان خود حساسیت بیشتر و بیش از حد نشان می دهند.

رهنمودهای کار بردی برای تنظیم رابطه با فرزندان بعد از جدائی

خانواده ها منحصر به  فرد و دارای ترکیبات و مختصات ویژه هستندو نسخه های جهانشمولی نمی توان پیدا کرد که برای همه موقعیت ها و موارد کاربردی باشند . با این همه می توان به نکاتی چند اشاره کرد که می توانند کمکی در راستای کاهش فشار روحی جدائی بر فرزندان باشند
یک - هرگز در مورد مسائلي كه به جدايي و طلاق مي شود و به نوعي به كودك شما مربوط مي شود؛ در حضور كودكتان با ديگران بحث ‌و گفتگو نكنيد.
دو -  در ابتدا لازم نيست فرزند خود را نسبت به طلاق و جدايي آگاه كنيد. البته پس از گذشت مدتي با توجه به توان ذهني و عاطفي كودك مي توانيد در اين باره با او صحبت كنيد؛ شاید لازم نباشد درباره جزئيات با او سخن بگوئيد چراكه كودكان مايل به شنيدن شرح كامل و پيچيده اين كه چرا جدايي رخ مي دهد، نيستند ولي مي خواهند اطمينان حاصل كنند كه در اين جريان آنها مقصر نيستند و برايشان توضيح داده شود كه مامان و بابا احساس مي كنند كه خيلي با هم اختلاف دارند ولي هر دو او را دوست دارند. بايد همه مسائل مربوط به كودك براي آنها روشن بيان شود. به عنوان مثال كدام يك از والدين ديگر در آن خانه زندگي نخواهد كرد و يا جزئيات زندگي روزانه در مورد اين كه چه كسي آنها را از مدرسه به خانه مي آورد و...
سه -  سعي كنيد از احساسات فرزند خود آگاهي پيدا كنيد و احساسات او را در اين زمينه درك كنيد.
چهار -  زماني كه او بهانه پدر یا مادرخود را مي گيرد به هيچ عنوان با تندي و پرخاش با او برخورد نكنيد؛ چرا كه چنين رفتارهايي مي تواند به روحيه فرزند شما آسيب شديد برساند و او را با بحران رواني مواجه سازد.
پنج- سعي كنيد از بين اقوام خود مرد یا زنی را كه فرزندتان به او علاقه دارد را انتخاب كنيد و از او بخواهيد كه ارتباط عاطفي خود را با فرزندتان افزايش دهد تا او جاي خالی پدر یا مادرخود را به شدت احساس نكند. بی تردید هیچ کسی جای پدر و مادر را تماما پر نمی کند اما کمبود را کاهش می دهد. مثلا پدر بزرگ م یتواند قدری از جای خالی پدر را پر کند و مادر بزرگ نبود مادر را قدری آسان تر کند. در اين بين وسعت حمايت هاي خانوادگي نيز ارزشمند است؛ شما بايد از ساير اعضا خانواده هم بخواهيد تا به خوبي نقش حمايتي در قبال فرزند شما را ايفا كنند. براي مثال يك مادربزرگ دلسوز مي تواند به حل برخي از مشكلات رفتاري به وجود آمده در كودك كمك كند.
شش - از آنجا كه طلاق و جدايي از يكي از والدين براي كودك مي تواند بسيار شكننده باشد؛ ممكن است با برخي رفتار ها و كج خلقي هايي از سوي فرزند خود روبرو شويد كه تحمل آن براي شما سخت باشد؛ در چنين مواقعي بهترين كار صبور بودن و حفظ آرامش است. از خود دفاع نکنید و از همسرتان بد نگوئید.
هفت -  به ياد داشته باشيد كودك به طور فطري به والدين خود علاقه دارد؛ پس هيچ گاه سعي نكنيد در حضور او از دیگری بد بگوئيد. بچه‌ها به‌خوبي مي‌فهمند كه آنها مخلوطي از هر دو والد هستند. چنانچه شما به‌ طور مداوم از همسرتان بد بگوييد و وي را مقصر و يك آدم نادرست قلمداد كنيد، آنگاه كودك شما حتي شايد به خودش نيز شك كند.
هشت -  از صحبت ها، كارها و وسائلي كه موجب مي شود كه ياد و خاطره پدرش در ذهن او مجسم شود به شدت پرهيز كنيد.
نه - برنامه زندگي فرزند خود را به گونه اي تنظيم كنيد كه زیاد بيكارنبوده و اوقاتش پر باشد.
ده - سعي كنيد فرزند شما بیشتراوقات در جمع باشد و از تنها بودن او تا آنجائی که ممکن است پرهيز كنيد
یازده - به او اطمينان دهيد كه در تمام لحظات در كنار او هستيد و به هيچ عنوان از او جدا نمي شويد و از او مراقبت مي كنيد.
دوازده - هيچ گاه درباره رفتار هاي نادرست همسرتان كه موجب جدايي شما از او شده بود؛ سخن نگوئيد. زیرا با این کار بر اندوه او می افزائید و تصویر زیبایئ که از پدر و مادر خود دارد را مخدوش می کنید. فرزندان خود با افزایش سن به حقایق رابطه شما با همسرتان پی خواهند برد وب ه داوری خواهند نشست.
سیزده - تلاش كنيد همسرتان را بيابيد و وضعيت فرزندتان را كاملا براي او شرح دهيد يا از واسطه‌اي كه هم با او در ارتباط است و هم بر او نفوذ فكري دارد، بخواهيد اين كار را برايتان انجام دهد تا گفتگوي تلفني پدر و فرزند يا ديدارهاي دوره‌اي، از فشار رواني اين ماجرا بكاهد.

چهارده - از فرزندان به عنوان مشاور و یا قاضی استفاده نکنید. حتی اگر حق با شما باشد فرزندان شما داورهای مناسبی نیستند. فرزندان شما در جریان ریز مشکلات شما نیستند و نمی توانند احساسی که شما دارید را بفهمند و یا خود داشته باشند. فراموش نکنید که آنها تنها یک پدر و یک مادر دارند و نمی توان جاگیزین های دیگری پیدا کرد. پس تلاش نکنید همسرتان را بشکنید و زیر بگیرید. در این میان برنده ای وجود ندارد.